شماره اول دوره جدید فصلنامه بارثاوا ویژه پائیز ١۴٠٠ با داستانها، روایتها و ترجمههایی از نویسندگان و مترجمان ایرانی و خارجی همراه با معرفی کتاب در ١٩۶ صفحه منتشر شد.
صاحبامتیاز و مدیر مسئول این مجله علی رزاقی بهار است و زیر نظر شورای سردبیری منتشر میشود.
در معرفی کتاب «بیکران تنهایی» میخوانیم: «این رمان مشتمل بر برخی وقایع تاریخی و اجتماعی و فرهنگی یک سده اخیر است. در این رمان حدودا 400 صفحهای نویسنده با نثری روان و ساده و به دور از تکلف، داستان عاشقانهای را در جریان یک فضای ایلیاتی روایت میکند. زمان داستان به دوره پهلوی اول و دوم بازمیگردد که به همین دلیل برخی از وقایع داستان با اتفاقاتی مانند جنگ جهانی دوم و حمله متفقین به ایران، ماجراهای ملی شدن صنعت نفت و انقلاب سفید همزمان است و برخی شخصیتهای داستان متاثر از این وقایع هستند.»
در برشی از داستان «بازگشت» نوشته سروش مظفرمقدم در بارثاوانا آمده که «آخرای پاییز بود. از خوف آسمونغرنبه و هوای ناسازگار، هیچکس زهره نکرد بره کوه. همین غلام دزد شاهده. چوبدستمو برداشتم و خیره توی چشمشون گفتم باداباد. من میرم گله رم میبرم وسالم برمیگردونم! به خیالشون زده به سرم. لال شده بودن. فانوس کهنه و سر پرم رو برداشتم و با رمه زدم به کوه! حیوونای زبون بسته انگاری فهمیده بودن. توی همدیگه فرو رفته بودن و زورکی راه میرفتن. هنوز توی دامنه بودیم که آسمونغرنبه شد و رعد چنگ انداخت به جون کوه! تیفون سنگ و خاشاک ریخت پایین.شانس آوردم از اون طرف گدار سرازیر شد وگرنه زیر آوار تلف شده بودیم! بعد انگار خدا گریهش گرفته باشه، آسمون شُرشُر بارید. یه مادهمیش افتاده بود روی خاک و ناله میکرد. دیدم زیر شکمش خون افتاده. با خودم گفتم: بدبخت… از ترس این آسمونغرنبه زابرا شده و بیوقت داره میزاد! میش رو انداختم سر کولم و بلندبلند جوری که به خودم دل بدم گفتم: آهای! میریم طرف مقلگاه.»
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.